سوسیالیسم در اروپا ریشه دوانده بود و بیسمارک-صدراعظم آلمان- برای از بین بردن هرگونه تهییج سیاسی طبقه کارگر قوانین ضد سوسیالیستی وضع کرده بود.
یهودی ها تا سال 1867 هنوز کاملا آزاد نبودند و بنابراین پدر آلبرت کوچک به دلیل اینکه شهروندی افتخاری محسوب میشد مزیت و امتیاز ویژهای داشت.
در سال 1880 به دلیل رکود و کسادی فعالیت تجاری، پدر آلبرت ورشکست شد و کل خانواده به مونیخ مهاجرت کردند. درسال1881 خواهر آلبرت بهنام مایا به دنیا آمد. نزدیکترین دوست آلبرت دردوران کودکی.
آلبرت یک بچه تنبل و خیالباف به نظر میرسید. او حتی در 9 سالگی به سختی حرف میزد و به همین دلیل اطرافیان فکر میکردند آلبرت خنگ باشد. او به مدرسه کاتولیکها می رفت و تنها یهودی کلاسش بود.
یاکوب، عموی آلبرت او را با ریاضیات و مادرش او را با موسیقی و ادبیات آشنا کرد و انیشتین بزرگترین تفریح خود را در موسیقی یافت.در سال 1984 پدرش بار دیگر ورشکست شد و خانواده او به میلان در ایتالیا رفتند و آلبرت در یک مدرسه شبانهروزی ماند، تا ادامه تحصیل بدهد.
بعد از دو ماه تنهایی، آلبرت یک گواهی پزشکی مبنی بر اینکه اعصابش ناراحت است گرفت و اولیای مدرسه عذر او را خواستند.بعد از این دوران او به جنوا در کنار پسر عموهای مادرش رفت. اما باز پدرش ورشکسته شد و خانوادهاش به پاویار رفتند.
درآنجا بازهم کسب پدرش کساد شد. او نتوانست به دانشگاه وارد شود چون دیپلم نداشت، اما مدرسه عالی فنی در زوریخ به شرط گذراندن یک امتحان ورودی حاضر به ثبتنام او بود ولی او در این امتحان هم رد شد.او در سال1903در شهر برن با میلوا مارک، همکلاسیش ازدواج کرد وحاصل ازدواج آنها، دو پسر بود.
در اواخرسال1910کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد و انیشتین این کرسی را پذیرفت، ولی کمتراز دو سال آنجا ماند و عازم شهر زوریخ شد و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد.
مدتی بعد توسط مقامات شهر برلین به آنجا دعوت شد و کمی بعد از همسرش جدا شد.در سن 34 سالگی به عضویت آکادمی پادشاهی آلمان انتخاب شد و مدتی بعد با دختر خاله خویش که از شوهر مرحوم خود دارای دو دختر بود ازدواج کرد.
درسال1921انیشتین جایزه نوبل فیزیک را برد و به یک چهره جهانی تبدیل شد و جالب اینجاست او که از مدتها پیش از همسرش جدا شده بود، جایزه را برای همسرش فرستاد.
در سال1933، او به کارمندان انستیتوی تازه تأسیس برای مطالعات پیشرفته در پرینستون پیوست. آلبرت این جایگاه را برای تمام زندگیش پذیرفت وتا لحظه مرگش آنجا بود. همسرش الزا درسال 1936ازدنیا میرود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد.
همزمان با آغاز جنگ جهانى دوم با تشویق و همکاری دو تن از استادان فیزیک دانشگاه کلمبیا نامهای به روزولت نوشتند و در آن نسبت به تلاش دانشمندان نازى در دستیابى به بمب اتمى هشدار داده و تبعات ناگوار دستیابى نازىها به سلاحهاى هستهاى را خاطر نشان ساختند.
بعدها وقتی که بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی منفجر شد انیشتین این جمله معروف را گفت: «اگر میدانستم آنها چنین خواهند کرد، میرفتم کفاش میشدم.»